آفتاب فردا

نظر

در پست قبلی به اینجا رسیدیم که ما در جائی که باید از علما پیروی کنیم(یعنی احکام فروع دین) عملا پیروی نمی کنیم و در جائی که نباید از کسی تقلید کنیم(یعنی اصول دین) متأسفانه تقلید می کنیم.می خواهم این قضیه را توضیح بدهم:

بیشتر افراد جامعه، احکام شرعی شان را در دوران کودکی و معمولا بیشترش را در محیط خانواده یاد می گیرند که بعضاً تا آخر عمر هم به همان شکلی که یاد گرفته اند،انجامش میدهند.

حتِی بعضی افراد،به هیچ رساله ای مراجعه نمی کنند و سؤالات شرعی شان را از این و آن سؤال می کنند.

عموما پدر و مادر ها هم که نه عالم دینی هستند و نه حتی سواد لازم را دارند.

مهم تر از آن اینکه خیلی از احکام فروع دین،مانند جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّا و تبرّا،اصلا در محیط خانواده و حتی در سطح جامعه به کودکان و سایر افراد،آموزش داده نمیشود.

بدتر از همهء اینها،خرافات و مسائل اشتباه و انحراف انگیز زیادی در سطح خانواده ها و جامعه وجود دارد که بعضا می بینیم که حتی دامن افراد مؤمن و یا افراد تحصیل کرده را هم گرفته است.

بعضا می بینیم که برخی افراد،با این توجیه که ما خودمان عقل داریم و نیازی به پیروی از علما یا رساله هایشان نداریم،نسبت به علما و رساله های آنها،بی توجه هستند...

عدهء دیگری هم که مواضع سیاسی علما را با مواضع سیاسی خودشان مغایر و متضاد می بینند،این تفاوت سلیقه را هم بهانه ای برای پیروی نکردن از علما قرار میدهند.

به عنوان یک مثال ساده،اگه یک روز به مسجد محله تان مراجعه کنید و به نماز جماعت  نمازگزاران ،به دقت نگاه کنید،خواهید دید که هر کدام از نمازگزاران،اعمال ظاهری نماز را به شکلی که در کودکی یاد گرفته و معمولا هیچ شباهتی به دستور علما ندارد،انجام میدهد.کافیست که شما یکبار از روی رسالات،نحوهء انجام تکبیرة الاحرام یا قنوت و یا سایر اعمال ظاهری نماز را بخوانید و بعدش ببینید که چند درصد نمازگزاران،آنها را درست انجام میدهند.سایر عبادات هم از این قضیه،مستثنی نیستند...

همچنین چه در سطح مساجد و چه در سطح جامعه،ما شاهد خرافات زیادی هستیم که اصولا بایستی علما و صاحبنظران جامعه،این مسئله را مورد توجه و تذکر قرار بدهند و افراد جامعه را متقاعد کنند تا دست از این اعمال خرافی بردارند...

ادامه دارد


نظر

شاید در نگاه اول،به نظر بیاید که این وظیفهء علماست که جواب سؤالاتی از این نوع را پیدا کرده و در اختیار مردم قرار بدهند و مردم عادی کوچه و بازار،در این مورد وظیفه ای ندارند.هرچند که علما وظیفه دارند که با توسعهء علوم،به نظریه پردازی های جدید در حوزهء مسائلی که به دین مربوط می شود بپردازند؛اما عامّهء مردم هم لازم است که مطالعات دینی شان را گسترش دهند.زیرا اولا هرچه قدر اطلاعات عمومی مردم بیشتر باشد،بهتر می توانند به دستورها و آموزه های دینی عمل کنند و نظر شارع مقدّس را تأمین کنند؛ثانیا در مواجهه با شبهاتی که توسط پیروان سایر ادیان و یا افراد بی دین مطرح میشوند،دچار شکّ و  تردید ویرانگر و مخرّب نشوند (متأسفانه این موضوع در جامعهء ما وجود دارد که تا دو تا شکّ و شبهه و یا چند تا حرف ظاهراً زیبا و مردم  پسند از طرف دیگران مطرح میشود،خیلی ها دچار تردید های ویرانگر در ایمان و اعتقادات شان میشوند و دست از آموزه های دینی برمیدارند).

حتّی در مورد احکامی که انسان از مجتهدین پیروی می کند،هر قدر اطلاعات عمومی و نیز اطلاعات شرعی اش در مورد حکمت و هدف آن احکام بیشتر باشد،آنها را، هم درست تر و هم با یقین بیشتری انجام میدهد و دچار تردید نمیشود.

همانطوری که سواد و اطلاعات عمومی یک مریض،میتواند به پزشک معالج،کمک کند تا مریض را سریعتر و بهتر مداوا کند،اطلاعات عمومی و بینش صحیح مسلمانان هم میتواند به علما کمک کند تا در سطح جامعه بتوانند آموزه های دینی را بهتر تبلیغ و اجراء کنند.

 یکی از دلایل عقب ماندگی جوامع دینی،مخصوصا جامعهء دینی ما این است که ما به دستورهای دینی مان چندان اهمیت نمیدهیم و خیلی سرسری به آنها نگاه می کنیم.نه به دنبال یادگیری هستیم و نه به دنبال به روز رسانی اطّلاعات دینی مان و نه حتّی سؤال کردن از علما در مورد شبهات دینی.

بر طبق نظر علمای شیعه،انسان در کشف اصول دین(توحیدعدلنبوّتامامت - معاد)نمیتواند از علما پیروی کند و حتما باید به اندازهء توانائی عقلی اش،در مورد آنها مطالعه کند و به یقین برسد.

اما در مورد احکام فروع دین(نمازروزهخمسزکاتحجّجهاد - امر به معروف - نهی از منکر تولّی - تبرّی)اگر انسان خودش مجتهد نباشد و توانائی به دست آوردن آن احکام را نداشته باشد،باید از مجتهد اعلم پیروی کند...

متأسّفانه در جامعهء دینی مان شاهد هستیم که دقیقا برعکس اینها عمل می شود:همهء ما شیعه شدیم،همانطوری که همهء مسیحی ها مسیحی شده اند:یعنی همانطوری که یک مسیحی در خانوادهء مسیحی به دنیا آمده و مسیحی شده؛ما هم چون در خانوادهء شیعه به دنیا آمده ایم،شیعه شده ایم. همانقدر که یک مسیحی،دینش را برحقّ و درست میداند،ما هم تشیّع خودمان را برحقّ و درست می دانیم؛در حالیکه می بایستی با مطالعهء جدّی آثار علما و مقایسهء آن با ادعاهای علمای سایر ادیان و مذاهب،دین و مذهب برحق را کشف می کردیم...

در مورد احکام هم،آن ها را دقیقاً به شکلی که در دوران کودکی یاد گرفته ایم،انجام میدهیم؛نه به شکلی که در رسالات عملیّه نوشته شده...

 

ادامه دارد


نظر


 

همهء ما حروف الفبا را در کلاس اول ابتدائی، یاد می گیریم و این الفبا را،تا آخر عمر،مورد استفاده قرار میدهیم و هیچ وقت نمی توانیم به مرحله ای برسیم که ادعا کنیم دیگر نیازی به آن الفبا نداریم...(حتی اگر قصد اقامت دائم در یک کشور خارجی را داشته باشیم،مجبوریم که الفبای آن کشور را هم یاد بگیریم و تا زمانی که در آن کشور اقامت و یا رفت و آمد داشته باشیم،از الفبای آن کشور،بی نیاز نیستیم...)

اما باید توجه کنیم که علیرغم اهمیت یادگیری الفبا در کلاس اول ابتدائی،هیچ آدم عاقلی در این کلاس ،درجا نمی زند و متوقف نمی شود و حتما برای یادگیری مطالب دیگر،به کلاسهای بالاتر میرود و این یادگیری را،چه به صورت رسمی و چه به صورت عمومی،تا اواخر عمر،ادامه میدهد؛مخصوصا در این زمانه که دامنهء علم و مخصوصا نیازمندی های انسان به علوم جدید و به روز،به مراتب بیشتر و وسیع تر از گذشته است.

مشابه این قضیه را ما در مورد دین و دستورها و آموزه های آن داریم که به دلیل فطری بودن نیاز انسان به دین،هر انسان عاقلی نیاز دارد که دین خودش را بهتر و بیشتر بشناسد تا بتواند نیازمندی هایش را به دین،تأمین کند.

اگر ما رساله های عملیّهء مجتهدین بزرگوار را به الفبای دین تشبیه کنیم،هر انسان دینداری[در صورتی که خودش مجتهد نباشد]،لازم می بیند که احکام عملی دینش را از طریق رسالات عملیّه،به عنوان الفبای دینی اش یاد بگیرد( حتی در صورتی که آن مجتهد از دنیا برود و مجتهدین بعدی،بقا بر پیروی از میّت را جایز ندانند،لازم است که به مجتهد اعلم زنده مراجعه کند و احکام دینی اش را از آن مجتهد زنده دریافت کند...)

اما هیچ مسلمان عاقل و مسئولیت پذیری،همانگونه که در کلاس اول ابتدائی،درجا نمی زند و برای یادگیری مطالب بیشتر و به روز تر،به کلاسهای بالاتر میرود،در مورد دینش هم همین طریق را باید طی کند و علیرغم  پایبندی به رسالهء عملیّه تا آخر عمر،حتما و حتما به یادگیری مطالب جدیدتر و اساسی تر دینش هم مبادرت بورزد و در رسالهء عملیه،متوقف نشود.

هر چه زمان میگذرد،نیاز ما به دین و طبیعتا کسب اطلاعات دینی بیشتر میشود.مخصوصا در این دوره و زمانه که هم علم پیشرفت کرده و با سرعت بیسابقه ای هم در حال گسترش است،نیاز دینداران به یافتن جواب سؤالاتی که با توسعهء علوم و جوامع در مورد دین به وجود می آید و مخصوصا شبهاتی که توسط دیگران به اساس ادیان وارد میشود،بیشتر احساس می گردد.

ادامه دارد


نظر

 فرض کنید کشوری مورد حملهء دشمن قرار گرفته و افرادی احساس وظیفه می کنن که از کشور خود دفاع کنن.معمولا هیچ پدر و مادری راضی نمیشه که فرزندش در معرض خطر قرار بگیره،اما باید توجه داشت که اگه افراد یک کشور به صرف اینکه پدر و مادرشون راضی نیستن بچه شون به جنگ بره،به جبهه نرن،اونوقت پس چه کسی باید از کشور دفاع بکنه؟ اینجاست که فرد باید خودش تصمیم گیر باشه و به دلسوزی های پدر و مادرش توجه نکنه؛چون جلوگیری از دفاع در مقابل دشمنان،خود گناه بزرگی هستش که هیچ پدر و مادری حق نداره صرفا به خاطر عواطف مادر و فرزندی،به چنین گناهی دست بزنه.(البته این فقط یک مثال بود و در مثل،مناقشه نیست)

در موضوع ازدواج هم با توجه به اینکه ازدواج،سرنوشت دنیوی و اخروی هر فردی رو تعیین می کنه،نباید تصمیم گیری در مورد اون رو چشم بسته به پدر و مادری سپرد که احیانا سواد درست و حسابی نداشته باشن و اصلا از روحیات فرزندانشون و نیز تصمیم های خطیری که ممکنه فرزندانشون در قبال آینده دارن،بی اطلاع باشن و فقط بر اساس عواطف و رسم و رسوم قوم و قبیله شون به موضوع مهم ازدواج نگاه کنن.توجه نکردن به این امر،در جامعهء فعلی ما باعث بروز مشکلات زیادی در روند ازدواج و زندگی مشترک شده که نمیشه به راحتی از اونا صرف نظر کرد.

توصیهء نهائی من به دوستان اینه که مسائل دینی رو سرسری نگیریم و اونا رو از کارشناسان و متخصصین مربوطه سؤال کنیم و صرفا به اطلاعاتی که در دوران کودکی از پدر و مادرمون دریافت کرده ایم،اکتفا نکنیم.

... پایان ...



استخاره:تعریفی که در دین اسلام راجع به استخاره شده،اینه که وقتی کسی در بین چند عمل مستحبّ قرار بگیره،به شکلی که هیچ کدوم از اون مستحبات،بر دیگری،برتری نداشته باشه و از طرفی انجام همهء اونا برای شخص،امکان پذیر نباشه،با انجام استخاره،یکی از اون چند تا مستحب رو انتخاب کرده و به اون عمل می کنن.به عنوان مثال،فردی قصد زیارت داره و میخواد یکی از امامزاده ها رو زیارت کنه.از طرفی چند تا امامزاده در شهرهای اطرافش وجود داره که امکان زیارت همهء اونا برای این شخص،امکان پذیر نیست.پس با انجام استخاره،یکی از اون امامزاده ها رو انتخاب می کنه و به زیارتش میره....متأسفانه الان در بین مردم رایج شده که در امر ازدواج یا شراکت و غیره،دست به استخاره می زنن که البته این نوع کاربرد برای استخاره،اشتباه است.در امر ازدواج یا شراکت با دیگران در سرمایه گذاری و ...،انسان باید با چشم باز و عقل و تجربهء خود و مشورت با دیگران،دست به انتخاب آگاهانه بزنه،نه اینکه با انجام یک استخاره،راه میانبر بزنه و وظیفهء تحقیق آگاهانه رو از دوش خودش برداره و بعدش هم وقتی دچار مشکل شد،تقصیر رو به گردن قضا و قدر و قسمت و سرنوشت و غیره بیندازه...

عاقّ والدین:هر انسان عاقلی میدونه که پدر و مادر،چه حق بزرگی بر گردن فرزندانشون دارن و نیز از طرفی،تجربهء والدین در زندگی،از فرزندانشون بیشتره و این مسائل،ایجاب می کنه که فرزندان،به والدین خود احترام بگذارند و به مصلحت اندیشی ها و دلسوزی های اونا توجه کنند؛در تمامی ادیان،چه ادیان الهی و حتی ادیان غیر الهی هم به این موضوع،بسیار اهمیت داده شده و حتی در دین اسلام،این حق به والدین داده شده که اگه از فرزندان خود،بی مهری و ظلمی ببینن،اونا رو نفرین و یا به قول معروف،عاقّ کنند که این مسئله،باید مورد توجه فرزندان باشه؛اما این موضوع هم خطّ قرمزهائی داره که باید به آنها توجه بشه:نه پدر و مادر حق دارن که فرزندانشون رو به انجام گناه وادار بکنن،و نه فرزندان حق دارن که در چنین مواردی،به حرف پدر و مادر گوش کنن:مثلا اگه پدر و مادری،فرزندشون رو به دزدی وادار کنن،فرزندان نباید به حرف اونا گوش کنن و در این موارد،نفرین و عاقّ پدر و مادر،کارساز نیست و تأثیری نداره.همچنین باید توجه داشت که هر انسانی که به بلوغ عقلی و شرعی رسیده،حق انتخاب داره و در پیشگاه آفریدگار،در قبال این حق انتخاب،مسئولیت پاسخگوئی داره که این مسئله،ایجاب می کنه فرزندان بالغ در تصمیم گیری های خطیر زندگی شون مانند ازدواج و غیره،چشم بسته تابع والدین شون نباشن،چون فردای قیامت (و حتی در همین دنیا) باید پاسخگوی انتخاب خودشون باشن.

 

ادامه دارد