گروه بت پرست:ما معتقدیم بت های ما خدایان ما هستند،آمده ایم در این باره بحث و گفت و گو کنیم...
پیامبر اسلام- صلّی الله علیه و آله و سلّم :شما چرا از پرستش خدا رو گردانده و این بت ها را می پرستید؟
بت پرستان:ما به وسیلهء این بت ها به پیشگاه خدا تقرّب می جوئیم.
پیامبر(ص): آیا این بت ها شنونده هستند؟و آیا این بت ها از فرمان خدا اطاعت می کنند و به عبادت و پرستش او به سر می برند؟تا شما با احترام کردن به آنها،به پیشگاه خدا تقرّب جوئید؟
بت پرستان: نه اینها شنونده و فرمانبر و پرستش کنندهء خدا نیستند!
پیامبر(ص):آیا شما آنها را با دست خود نتراشیده اید و نساخته اید؟
بت پرستان:چرا،با دست خود ساخته ایم.
پیامبر(ص):بنابراین سازنده و صانع آنها شما هستید،سزاوار این است که آن ها شما را بپرستند؛نه شما آنها را،وانگهی خداوندی که به مصالح و عواقب امور شما و به وظائف و مسئولیت های شما آگاه و خبیر است،باید فرمان پرستش بت ها را به شما بدهد در صورتی که خدا چنین فرمانی نداده است.
وقتی سخن پیامبر(ص) به اینجا رسید،بت پرستان با همدیگر اختلاف پیدا کردند.
عده ای گفتند:خداوند در هیاکل و کالبد مردانی که به صورت این بت هاست حلول کرده است و منظور ما از پرستش و توجه به بت ها،احترامی از آن هیاکل است.
عده ای دیگر گفتند:این بت ها را شبیه صورت های اشخاص پرهیزکار و مطیع خدا از پیشینیان ساخته ایم،این ها را به خاطر تعظیم و احترام خدا می پرستیم!
دستهء سوم گفتند:وقتی که خداوند آدم را آفرید و به فرشتگان فرمان داد آدم را سجده کنند،ما (انسانها) سزاوارتر بودیم که آدم را سجده کنیم و چون در آن زمان نبودیم و در نتیجه از این سجده محروم شدیم،امروز شبیه صورت آدم را ساخته ایم و آن را به عنوان تقرّب به پیشگاه خدا سجده می کنیم تا محرومیّت سابق جبران گردد،چنانکه فرشتگان با سجده کردن به آدم،به پیشگاه خدا تقرّب جستند.
و همانگونه که شما با دست خود محراب هائی ساخته اید و در آن به قصد محاذات با کعبه سجده می کنید و در مقابل کعبه به قصد تعظیم و احترام خدا سجده و عبادت می نمائید،ما هم در مقابل این بت ها،در حقیقت احترام از خدا می کنیم.
پیامبر(ص) به هر سه دسته رو کرد و فرمود:همهء شما راه خطا و انحراف را می پیمائید و از حقیقت دورید.آنگاه به نوبت و جداگانه متوجه هر سه دسته شد و به ترتیب ذیل جواب فرمود.
نخست به دستهء اول رو کرد و فرمود:
اما شما که می گوئید خداوند در هیاکل مردانی که به صورت این بت ها بودند حلول کرده،از این رو ما این بت ها را شبیه آن مردان ساخته ایم و می پرستیم،شما با این بیان،خداوند را مانند مخلوقات تعریف کرده اید و او را محدود و حادث دانسته اید.آیا خداوند جهان در چیزی حلول می کند و آن چیز (که محدود است) خدا را در جوف خود می گنجاند؟بنابراین پس چه فرقی است بین خدا و سایر اموری که در جسم ها حلول می کنند مانند رنگ و طعم و بو و نرمی و غلظت و سنگینی و سبُکی؟
روی این اساس چگونه می گوئید آن جسم که محل حلول واقع شده،حادث و محدود است؛ولی خدا که در درون آن قرار گرفته،قدیم و نامحدود است؛در صورتی که باید عکس آن باشد یعنی احاطه کننده،قدیم باشد و احاطه شده،حادث.
وانگهی چگونه ممکن است خداوندی که همیشه قبل از موجودات جهان مستقل و غنی بوده،و قبل از محل وجود داشته،نیاز به محل داشته باشد و خود را در آن محل قرار دهد؟
و نظر به اینکه شما با عقیده به حلول خدا در موجودات،خدا را همچون صفات موجودات،حادث و محدود فرض کردید،لازمهء این فرض این است که وجود خدا قابل تغییر و زوال است،زیرا هر چیزی که حادث و محدود باشد،قابل تغییر و زوال است.
و اگر شما معتقدید که حلول کردن موجب تغییر و زوال نیست،باید اموری همچون حرکت،سکون،رنگ های مختلف سیاه و سفید و سرخ و ... رانیز موجب تغییر و زوال ندانید،سپس بگوئید رواست که هرگونه عوارض و حالات بر وجود خدا عارض گردد و در نتیجه خدا را همچون موجودات محدود و حادث، توصیف کنید و شبیه مخلوقات بدانید.
وقتی که عقیده حلول خدا در میان هیاکل، بیاساس و پوچ بود، بتپرستی هم به این عقیده مبتنی است، طبعاً باطل و بیاساس خواهد بود.....
ادامه دارد...