در ادامهء مطالبی که در پست های قبلی راجع به دین و دستورهای آن عرض کردم،امروز می خواهم در مورد شفاعت در اسلام،چند کلمه ای حرف بزنم:
در آیات قرآن و احادیث و روایات معتبر،مطالب زیادی راجع به شفاعت در قیامت بیان شده؛اما در میان عوام و مردم کم اطلاع و کم سواد،این موضوع،درست بیان نشده و باعث بروز افکار نادرستی در جوامع اسلامی شده.
خداوند متعال می فرماید:من از حق خودم (حق الله) می گذرم؛اما از حقوق هیچیک از انسانها (حق النّاس) نمی گذرم:یعنی اگه بنده ای از بندگانم نسبت به من،مرتکب ظلم و گناه و نافرمانی شود،با توبه کردنش و یا مثلاً شفاعت شافعان،از گناهان آن بنده،گذشت می کنم؛اما اگر به بنده ای از بندگانم ظلم کرده باشد،تا زمانی که رضایت قلبی آن فرد مظلوم را کسب نکند،او را نمی بخشم...
درست است که شفاعت وجود دارد و بر حقّ است؛اما اینطور نیست که با شفیع شدن شافعان در روز قیامت،نظام جزا و پاداش الهی به هم بخورد و هر کس و ناکسی و با هر وضعیّتی که دارد،به راحتی،مورد شفاعت قرار بگیرد و نظام عدالت و بخشش الهی را دور بزند...
« شفاعت،عامل کسب شایستگی نجات است؛نه وسیلهء نجات ناشایسته »
پیامبر اکرم(ص) خطاب به حضرت فاطمه(س) می فرمایند:
دخترم! کار کن که فردا،من هیچ کاری برای تو نمی توانم کرد...
از این فرمایش رسول الله(ص) اینچنین برداشت میشود که فاطمه(س) باید خودش «فاطمه» شود.دختر محمد(ص) بودن، در آنجا به کارش نمی آید.فقط در این دنیا می تواند به کارش آید و آنهم برای فاطمه شدن. این است معنای شفاعت ؛ نه تقلّب در امتحان و پارتی بازی و باند بازی در محاسبهء حقّ و عدل خدا...
آن چیزی که در بین مردم عوام وجود دارد،این است که انسان هر قدر هم که گناه بکند و هر قدر هم که حق النّاس به گردن داشته باشد،با یک قطره اشک بر حسین(ع) تمام گناهانش،نه تنها بخشیده میشود؛بلکه حتی گناهانش تبدیل به ثواب میشود...یا مثلا در بین برخی عوام،گفته میشود که:دوستدار علی(ع) در بهشت است ولو خدا را عصیان کند و دشمن علی در دوزخ است ولو خدا را اطاعت کند!!!
هر چند که همهء ما به کرامات ائمّهء معصومین علیهم السلام اعتقاد داریم و شفاعت و بخشش از سوی آن بزرگواران،وعده داده شده است؛اما باید توجه داشته باشیم که قضیه به همین راحتی ها هم که عوام فکر می کنند نیست.امام جعفر صادق(ع)در حالی که در بستر شهادت بودند،خطاب به اطرافیان خودشان فرمودند:« شفاعت ما هرگز نصیب کسانی که نماز را سبک می شمارند،نمی شود »
نقل است که زن مسلمانی از قبیلهء بنی مخزوم،سرقتی مرتکب شده بود که پیامبر (ص) می خواست دست وی روا قطع کند.بزرگان قوم از طریق اسامة ابن زید (که پیامبر،او را خیلی دوست می داشت)خواستند که آن زن سارق را شفاعت کنند.پیامبر با لحنی قاطع و عتاب آمیز جواب دادند:...اگر دخترم فاطمه(س) هم سرقت کرده بود،دستش را قطع می کردم...
همچنین نقل است که در جریان حرکت امام حسین(ع) به سمت کوفه،ایشان خطاب به اصحاب شان فرمودند که:«هر کس حقّ النّاسی به گردن دارد،با ما نیاید و برگردد...» حال حساب کنید وقتی سیّد الشّهدا(ع) چنین افرادی را از جمع اصحاب خودشان جدا می فرمایند،چگونه ما با داشتن حقّ النّاس به گردن مان،انتظار شفاعت حضرتش را داریم؟
پس باید توجه کنیم که ما باید با اعمال نیک و پرهیز از گناهان و توبه کردن از آنها،تلاش کنیم تا شایستگی شفاعت را کسب کنیم؛نه اینکه با امید واهی به شفاعت،واجبات مان را ترک کنیم و از گناه کردن،ابائی نداشته باشیم...
ادامه دارد...