نوع اول : اموری که بر فرض، انجام دهم دلیل نبوت من نمیشود و پیامبر خدا نمیتواند نادانی مردم را غنیمت بشمرد و به ادلهای رسالت خود را ثابت کند که واقعاً دلالتی ندارند. نوع دوم: موجب نابودی تو است، و دلیل آوردن، برای گرایش به مذهب است، نه برای نابود کردن مردم. نوع سوم: تحقق آن از نظر عقل امکان پذیر نیست. نوع چهارم: اموری که ثابت میکند تو آدم لجبازی هستی که به هیچ وجه حاضر نیستی حقیقت را بپذیری، و کسی که به این بیماری مبتلا باشد، داروی آن بلای آسمانی، و یا دوزخ و یا شمشیر دوستان خدا است. امّا مطلب اولی را که به عنوان سند نبوت از من میخواستی (جاری ساختن چشمه) از سؤالت پیدا است که دلیل ارتباط انسان را با خدا نمیدانی، گیرم که من چنین کاری کردم، این دلیل نبوت من است؟
عبدالله: نه. پیامبر(ص): خود تو، در طائف باغها داری، آیا قسمتی از این باغها پیش از این که به این صورت درآید زمینهای سخت و ناهموار و بی آب نبود که با فعالیتهای تو هموار شد و چشمههای آب در آن جاری گردید؟! عبدالله: چرا. پیامبر(ص): مانند تو کسانی دیگر هم هستند که نظیر باغهای تو را احداث کرده باشند؟
عبدالله: آری. پیامبر(ص): با چنین عملی تو و آنها پیامبر شدید؟
عبدالله: نه. پیامبر(ص): بنابراین جاری ساختن چشمه، سند نبوت محمد(ص) نمیتواند باشد، و این گفتهء تو در واقع مانند این است که بگوئی ما به تو گرایش پیدا نمیکنیم مگر این که بلند شوی و راه بروی، یا مانند مردم غذا بخوری. و اما درخواست دوم (که من دارای باغ خرما و انگور باشم) آیا تو و رفقایت در طائف چنین باغهائی ندارید؟... و آیا با داشتن چنین باغها شما پیامبر شدید؟
عبدالله: نه. پیامبر(ص): بنابراین چرا از پیامبر به عنوان دلیل ارتباط با خدا، چیزهائی را میخواهید که بر فرض انجام دادن دلالت بر صدق او نمیکند بلکه دلیل کذب اوست، چون به اموری استدلال میکند، که از نظر علمی نمیتوان با آن استدلال کرد. و اما درخواست سوم: (فرو ریختن آسمان) موجب نابودی شما ـ و بلکه دیگران ـ میگردد، و پیامبر خدا، مهرش به تو بیش از این است، او تو را نابود نمیکند، بلکه با دلیل، حقیقت را به تو ثابت مینماید. ولی دلیل اثبات نبوت معجزه، به انتخاب مردم نیست چون مردم مصالح و مفاسد را نمیدانند... گاه کارهای محال و نشدنی را انتخاب میکنند. سپس: فرمود آیا طبیب، داروی بیماران را به انتخاب خود آنها واگذار میکند؟، مسلم اینطور نیست، بلکه آن داروئی که خود صلاح میداند میدهد، بیمار، بخواهد یا نخواهد.
و علاوه بر این، اگر کسی مدعی حقی بر دیگری است، قاضی نمیتواند به او بگوید دلیلی که میآوری باید مطابق میل خصم باشد. و به انتخاب او تعیین گردد، اگر چنین بود هیچ کس نمیتوانست حق خود را ثابت کند. و اما درخواست چهارم : (احضار خدا و فرشتگان) نشدنی و محال است، و نیازی به توضیح ندارد، زیرا که آفریدگار، مانند آفریده نیست که بیاید، برود، حرکت کند، و در برابر چیزی قرار گیرد تا قابل احضار باشد... به بینم تو در طائف و مکه دارای زمین و باغ و مستغلات و کارمند نیستی؟
عبدالله: چرا
پیامبر(ص): آیا خودت شخصاً به کارهای آنجا رسیدگی میکنی یا نمایندهای داری؟
عبدالله: نماینده دارم. پیامبر(ص): اگر کارمندان به نمایندهات بگویند، در صورتی ما نمایندگی تو را میپذیریم که شخصاً عبدالله همراه شما باشد صحیح است؟
عبدالله: نه. پیامبر(ص): بنابراین این نمایندگان تو برای اثبات نمایندگی خویش باید چه کنند؟ آیا چنین نیست که اگر از طرف تو نشانهء درستی که دلالت بر صدق تو کند همراه داشته باشند، بر کارمندان لازم است آنها را تصدیق کنند؟
عبدالله: چرا، همینطور است. پیامبر(ص): حالا اگر کارمندان، نماینده تو را نپذیرند و نمایندهات برگردد و بگوید اینها مایل هستند خودت همراه من بیائی «و تا نیائی نمیروم» آیا نماینده مخالف تو شمرده نمیشود؟ و تو به او نمیگوئی که تو تنها نماینده من هستی نه مشاور و فرمانده من؟
عبدالله: چرا. پیامبر(ص): چگونه درخواستی را که از زارعین و نماینده خود صحیح نمیدانی، خودت از نماینده خداوند داری، این دلیل قاطعی است که تمام درخواستهای تو را باطل میسازد. و اما در مورد درخواست پنجم:(داشتن خانهای زرین)، خبر داری که «پادشاه» مصر خانههائی از طلا دارد؟
عبدالله: آری. پیامبر(ص): او با داشتن آن خانهها پیامبر شد؟
عبدالله: نه. پیامبر(ص): به همین دلیل خانههای زرّین دلیل نبوت محمد هم نمیشود و محمد، نادانی تو را غنیمت نمیشمرد تا به این گونه دلیلها نبوت خود را ثابت کند. و اما در مورد درخواست ششم: (بالا رفتن به آسمان و آوردن نامه) بالا رفتن به آسمان از پائین آمدن مشکل تر است، و تو گفتی اگر من به آسمان هم بالا روم ایمان نمیآوری (مگر پس از بازگشت) وقتی بالا رفتنم سبب ایمان تو نشود، بازگشتم هم همانطور است. علاوه بر این تو گفتی باید نامهای هم از خدا بیاوری، و پس از انجام تمام درخواستها باز هم نمیدانم رسالت تو را میپذیرم یا نه. بنابراین با اعتراف خودت، تو آدم لجبازی هستی که با روشن شدن حقیقت هم حاضر به پذیرفتن آن نیستی، پس تنها داروی شفا بخش تو شمشیر مجاهدین است... خداوند برای پاسخ تمام سئوالهای تو، یک جمله به من وحی کرد که بگو: «سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا؛ منزه است خدای من، من فقط انسانی هستم فرستادهء خدا »
از ساحت قدس پروردگارم دور است که به خواستههای افراد نادان، جامه عمل بپوشد، من هم انسانی مانند شما هستم که عنوان نمایندگی خدا را دارم، و بر من لازم نیست جز دلیلی که او به عنوان سند نبوت به من داده، دلیل دیگری بیاورم...
[1]وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ (فرقان-7)
[2] لَوْلَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیرًا (فرقان-7)
[3]وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً (مؤمنون-24)قَالُوا لَوْ شَاء رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً (فصلت-24)
[4]وَقَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأَرْضِ یَنبُوعًا (اسراء-90) أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِی السَّمَاء وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَابًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنتُ إَلاَّ بَشَرًا رَّسُولًا (اسراء-93)
[5]وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَظَلُّواْ فِیهِ یَعْرُجُونَ * لَقَالُواْ إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ (حجر-14و 15)